×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

گل واژه

کشکول

× گلچینی از مطالب زیبا
×

آدرس وبلاگ من

rahajavid.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/rahajavid

فلسفه چهارشنبه سوری به روایت شاهنامه فردوسی

فلسفه چهارشنبه سوری به روایت شاهنامه فردوسی

 

سور به معناى میهمانى و جشن مى باشد

اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پریدن؟ 

براساس سروده هاى پیروز پارسى، حکیم فردوسى، سیاوش فرزند کاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر دیگر را برمى گزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش مى شود:

 

یکى روز کاووس کى با پسر

نشسته که سودابه آمد ز در

زنـاگـاه روى سیاوش بدید

پراندیشه گشت و دلش بردمید

زعشق رخ او قرارش نماند

همه مهر اندر دل آتش نشاند

 

سودابه در اندیشه بود تا به گونه اى سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا خواند:

 

که باید که رنجه کنى پاى خویش

نمائى مرا سرو بالاى خویش

بیاراسته خویش چون نوبهار

بگردش هم از ماهرویان هزار

 

آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او گفت:

 

هر آنکس که از دور بیند ترا

شود بیهش و برگزیند ترا

زمن هر چه خواهى، همه کام تو

بر آرم ، نپیچم سر از دام تو

من اینک به پیش تو افتاده ام

تن و جان شیرین ترا داده ام

 

سودابه پس از این که از مهر و عشق خود به سیاوش مى گوید و همزمان به او نزدیک مى شود. ناگاه او را در آغوش کشیده و مى بوسد

 

سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد

همانا که از شرم ناورد یاد

رخان سیاوش چو خون شد ز شرم

بیاراست مژگان به خوناب گرم

چنین گفت با دل که از کار دیو

مرا دور داراد کیوان خدیو

نه من با پدر بى وفائى کنم

نه با اهرمن آشنائى کنم

 

سیاوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:

 

سر بانوانى و هم مهترى

من ایدون گمانم که تو مادرى

 

سیاوش خشمناک از جاى برخاسته و عزم خروج از کاخ سودابه را کرد. سودابه که از برملا شدن واقعه بیم داشت داد و فریاد کرد و درست بسان افسانه یوسف و زلیخا دامن پاره کرده و گناه را به سیاوش متوجه کردبارى سیاوش به سودابه مى گوید که پدر را آگاه خواهد کرد:

 

از آن تخت برخاست با خشم و جنگ

بدو اندر آویخت سودابه چنگ

بدو گفت من راز دل پیش تو

بگفتم نهانى بد اندیش تو

مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟

به پیش خردمند رعنا کنى؟

بزد دست و جامه بدرید پاک

به ناخن دو رخ را همى کرد چاک

برآمد خروش از شبستان اوى

فغانش زایوان برآمد بکوى

 

در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده و از سیاوش توضیح خواست سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش عبور خواهم کرد

 

سیاوش بیامد به پیش پدر

یکى خود و زرین نهاده به سر

سیاوش بدو گفت انده مدار

کزین سان بود گردش روزگار

سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت

تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت

زآتش برون آمد آزاد مرد

لبان پر ز خنده برخ همچو ورد

چو بخشایش پاک یزدان بود

دم آتش و باد یکسان بود

سواران لشکر برانگیختند

همه دشت پیشش درم ریختند

سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى به همراه اسب سیاهش از آتش عبور کرد و تندرست بیرون آمد.

 

یکى شادمانى شد اندر جهان

میان کهان و میان مهان

سیاوش به پیش جهاندار پاک

بیامد بمالید رخ را به خاک

که از نفت آن کوه آتش پَرَست

همه کامه دشمنان کرد پست

بدو گفت شاه، اى دلیر جهان

که پاکیزه تخمى و روشن روان

چنانى که از مادر پارسا

بزاید شود بر جهان پادشا

سیاوخش را تنگ در برگرفت

زکردار بد پوزش اندر گرفت

مى آورد و رامشگران را بخواند

همه کام ها با سیاوش براند

سه روز اندر آن سور مى در کشید

نبد بر در گنج بند و کلید!

 

این اتفاق و آزمایش عبور از آتش در بهرام شید (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید (جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن مى گیرند

-- D.P -- به گهواره عريان همانسان به خاك چه مؤمن چه كافر چه انسان چه پاك خوش آني كه شادي به تن جامه دوخت نپنداشت مال و منالش ملاك

 

با سپاس ویژه از بانو سارا اکبری که این مطلب زیبا را برایم ارسال فرمودند

دوشنبه 27 اسفند 1391 - 9:35:26 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ali

aliakvariume

http://akvariume.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 27 اسفند 1391   10:03:40 PM

خیلی عالی بود وجالب

ممنون از شماوخانم اکبری 

آخرین مطالب


الفبای زندگی


برایت من خدا را آرزومندم


هر اتفاقی که می افته به نفع شماست


صد حقیقت بسیار زیبای زندگی


برای هرروز رازی از عشق


مناجات علی در مسجد کوفه


بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد


فرشته ای به نام مادر


قطاری به سوی خدا


صادق باشیم یا بازیگر


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

1281203 بازدید

501 بازدید امروز

538 بازدید دیروز

3948 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements