×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

گل واژه

کشکول

× گلچینی از مطالب زیبا
×

آدرس وبلاگ من

rahajavid.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/rahajavid

جملاتی زیبا از پائولو کوئیلو1

قلبي كه به جستجوي روياهايش برود هرگز رنج نخواهد كشيد زيرا هر لحظه از اين جستجو يك قدم نزديك شدن به خدا و ابديت است.

كيمياگر



 

پائولوکوئيلو

اگر چهره ات نقص دارد گناه آينه نيست

 

چگونه جهنم را پر نگه مي دارند ؟

 

در قصه اي قديمي آمده است که وقتي حضرت عيسي روي صليب درگذشت بي درنگ به دوزخ رفت تا گناه کاران را نجات دهد.

شيطان بسيار ناراحت شد و گفت :

- ديگر در اين دنيا کاري ندارم . از حالا به بعد ، همه تبه کارها و خلاف کارها و گناه کارها و بي ايمان ها ، همه يکراست به بهشت مي روند !

عيسي به شيطان بيچاره نگاه کرد و خنديد :

- ناراحت نباش . تمام آنهائي که خودشان را بسيار با تقوا مي دانند و تمام عمرشان کساني را که به حرف هاي من عمل نمي کنند محکوم مي کنند ، به اين جا مي آيند .چند قرن صبر کن تا ببيني که دوزخ پُرتر از هميشه مي شود !

 

 

تابلوي شام آخر لئوناردو داوينچي

لئوناردو داوينچي هنگام كشيدن تابلوي شام آخر دچار مشكل بزرگي شد؛ مي‌بايست نيكي را به شكل عيسي و بدي را به شكل يهودا، از ياران مسيح كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند، تصوير مي‌كرد. كار را نيمه تمام رها كرد تا مدل‌هاي آرمانيش را پيدا كند.

روزي در يك مراسم همسرايي، تصوير كامل مسيح را در چهره يكي از آن جوانان همسرا يافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هايي برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقريبأ تمام شده بود؛ اما داوينچي هنوز براي يهودا مدل مناسبي پيدا نكرده بود. كاردينال مسئول كليسا كم كم به او فشار مي‌آورد كه نقاشي ديواري را زودتر تمام كند.

نقاش پس از روزها جستجو، جوان شكسته و ژنده‌پوش و مستي را در جوي آبي يافت. به زحمت از دستيارانش خواست او را تا كليسا بياورند، چون ديگر فرصتي براي طرح برداشتن نداشت.

گدا را كه درست نمي‌فهميد چه خبر است، به كليسا آوردند؛ دستياران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوينچي از خطوط بي‌تقوايي، گناه و خودپرستي كه به خوبي بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداري كرد.

وقتي كارش تمام شد، گدا، كه ديگر مستي كمي از سرش پريده بود، چشم‌هايش را باز كرد و نقاشي پيش رويش را ديد و با آميزه‌اي از شگفتي و اندوه گفت: " من اين تابلو را قبلأ ديده‌ام!"

داوينچي با تعجب پرسيد: "كي؟"

- سه سال قبل، پيش از آنكه همه چيزم را از دست بدهم. موقعي كه در يك گروه همسرايي آواز مي‌خواندم، زندگي پر رويايي داشتم و هنرمندي از من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي شوم !!!!

 

از كتاب "شيطان و دوشيزه پريم" پائولو كوئيلو

 

یکشنبه 30 مرداد 1390 - 7:58:57 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


الفبای زندگی


برایت من خدا را آرزومندم


هر اتفاقی که می افته به نفع شماست


صد حقیقت بسیار زیبای زندگی


برای هرروز رازی از عشق


مناجات علی در مسجد کوفه


بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد


فرشته ای به نام مادر


قطاری به سوی خدا


صادق باشیم یا بازیگر


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

1281183 بازدید

481 بازدید امروز

538 بازدید دیروز

3928 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements