×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

گل واژه

کشکول

× گلچینی از مطالب زیبا
×

آدرس وبلاگ من

rahajavid.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/rahajavid

به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم

مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد. کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند. سنگ زیبای درون چشمه دید، آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.
در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به اوداد. مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت:
آیا آن سنگ را به من می دهی؟
زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد. مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی نگجید. او می دانست که این سنگ آن قدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.
چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد در کوهستان برگشت و تا او را دید به او گفت:
من خیلی فکر کردم تو با این که می دانستی این سنگ چقدر ارزش دارد خیلی راحت آن را به من هدیه کردی. بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت:
من این سنگ را به تو بر می گردانم ولی در عو ض چیز گرانبهای دیگری از تو می خواهم.
به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم!
دوشنبه 6 تیر 1390 - 10:58:34 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


الفبای زندگی


برایت من خدا را آرزومندم


هر اتفاقی که می افته به نفع شماست


صد حقیقت بسیار زیبای زندگی


برای هرروز رازی از عشق


مناجات علی در مسجد کوفه


بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد


فرشته ای به نام مادر


قطاری به سوی خدا


صادق باشیم یا بازیگر


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

1276905 بازدید

211 بازدید امروز

234 بازدید دیروز

1499 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements